فـرا تـر از آسـمـان

-

× به نام خدا

"بِمِ" عزیزم؛

شاید 42 روز بعد به این روزهایم هار هار بخندم. شاید سال هاب بعد با خود بگویم « چه قدربچه بودم. » و این حرف ها. امّا آن چه که این روز ها و خصوصاً بعد از 29 آبان به ذهنم افتاده اند، فراترند. نمی توان تو را از خانه ذهن بیرون راند. هرچه قدر هم با خود حرف بزنم و بگویم " خیالی بی نیست ... " باز هم در آخِر احساساتم فالب بر کرِ مثلاً منطقی ام می شوند.

" بِمِ " دوست داشتنی؛

می دانم که همه و همه میگویند من و تو سنگیم. می گویند این و آن کوهِ غرورند.

 امّا هر دومان می دانیم همهء این ها اشتباه اند. نه م و نه تو آدم سنگی نیستیم. هر دویما " آدم " می خواهیم که احساسات پاکمان را به پایش بریزیم.  اما خُب "بِمِ" جان " آن ها " که این حرف ها را رک نمی کنند. می گویند اگر دوست داری فقط " بگو" . مدیر جانِ بلندِ ژنتیک می گوید: دوست داشتن واقعی فقط با عمل ات، نه با گفتن! خلاصه که مانده ام این وسط "بِمِ" عزیز.

" بِمِ " گرامی؛

هم اکنون که High Heels ِ «لودویکو اینادی»می نوازد، نگفتن از احساسات و فکر نکردن به دور دست ها ناممکن است.اما باید دل کَند. چون تست های شیمی منتظران اند.

دوستدار تو؛ امیدوارِ به 42 روز بعد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی