فـرا تـر از آسـمـان

-

× به نام خُدا
تابستان آمد و گذشت.

تابستان امسال خیلی فرق داشت. تابستان امسال را تغییر دادم و در مقابل اتفاقات آن نیز مرا تغییر دادند.

اتفاق های پایان تابستان سال 1395 من را زیر و رو کردند؛ من امسال واقعاً تغییر کرده ام.

اسطوره های زندگی ام مرا احاطه ساختند. اسطوره ها را میدیدم و غرق میشدم در اسطوره بودنشان.

اسطوره ها مقدس اند. اسطوره ها پاک اند. اسطوره ها جایی در خیالات واهی ـم ندارند. اسطوره ها باید اسطوره بمانند و هیچگاه از منزل پر منزلتشان پایین نیایند و من باید زیر قوس خیال ها و آرزو هایم دراز بکشم و منتظر اثری از این اسطوره ها باشم. # خوش است اندوه تنهای کشیدن / اگر باشد امید بازدیدن  #فخرالدین_اسعد_گرگانی

«در این گوشۀ خاموش فراموش شده» من مینشینم و میبینم در دریای خیال غرق میشوم. لیک غریق نجاتی نیست که بگوید چه کنم؟! کجا روم؟ سر به کدام بیابان نهم؟! 

باید که صبر نمود در برابر خار مغیلان راه حرم .... # گر در طلبت رنجی مارا برسد شاید / چون عشق حرم باشد سهل است بیابان ها  #سعدی

من اسطوره ام را یافته ام. شاید مسیر زندگی ام را یافته ام. آینده و گذشته متحیّر و سرگردانم می سازند و این نوشته های نامبهم آرامم...

هایلایت شنیداری: ارغوان | سالار عقیلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی