فـرا تـر از آسـمـان

-

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

× به نام خدا

"بِمِ" عزیزم؛

شاید 42 روز بعد به این روزهایم هار هار بخندم. شاید سال هاب بعد با خود بگویم « چه قدربچه بودم. » و این حرف ها. امّا آن چه که این روز ها و خصوصاً بعد از 29 آبان به ذهنم افتاده اند، فراترند. نمی توان تو را از خانه ذهن بیرون راند. هرچه قدر هم با خود حرف بزنم و بگویم " خیالی بی نیست ... " باز هم در آخِر احساساتم فالب بر کرِ مثلاً منطقی ام می شوند.

" بِمِ " دوست داشتنی؛

می دانم که همه و همه میگویند من و تو سنگیم. می گویند این و آن کوهِ غرورند.

 امّا هر دومان می دانیم همهء این ها اشتباه اند. نه م و نه تو آدم سنگی نیستیم. هر دویما " آدم " می خواهیم که احساسات پاکمان را به پایش بریزیم.  اما خُب "بِمِ" جان " آن ها " که این حرف ها را رک نمی کنند. می گویند اگر دوست داری فقط " بگو" . مدیر جانِ بلندِ ژنتیک می گوید: دوست داشتن واقعی فقط با عمل ات، نه با گفتن! خلاصه که مانده ام این وسط "بِمِ" عزیز.

" بِمِ " گرامی؛

هم اکنون که High Heels ِ «لودویکو اینادی»می نوازد، نگفتن از احساسات و فکر نکردن به دور دست ها ناممکن است.اما باید دل کَند. چون تست های شیمی منتظران اند.

دوستدار تو؛ امیدوارِ به 42 روز بعد